اشاره:
دکتر حسن حنفی، نواندیش دینی مصری و استاد فلسفه دانشگاه قاهره، از ششم تا هشتم اردیبهشت ماه برای حضور در همایش «حکمت مطهر» به ایران آمد. وی همچون شاگردش، نصر حامد ابوزید، در فضاهای فکری- دینی و در میان اندیشمندان همواره محل توجه و التفات بوده است.
حنفی خود را یک اصلاحطلب، نماینده جناح چپ اسلامی و در این راستا قابل مقایسه با شریعتی معرفی میکند. گفتوگوی حاضر، حاصل ملاقات کوتاهی است که در حاشیه همایش مزبور دست داد.
***
ارزیابی شما از روند سکولاریزاسیون در کشورهای اسلامی چیست؟
ابتدا باید دقیقاً معنای سکولاریزم را بدانیم. این مفهوم در غرب به معنای جدایی اختیارات سیاسی از اختیارات دینی است. سکولاریزم در لغت، نسبت نزدیکی با مفهوم زمان و نوشدن دارد و همین دلالت لغوی است که در فلسفه و اجتهاد، به کار متفکران میآید، چنانچه مجتهد میتواند سنتهای اسلامی را نوین کند تا از عهده چالشهای عصر مدرن برآید. اما اگر سکولاریزم به معنای استدلال، تعقل، حقوق بشر، دموکراسی، آزادی، آگاهی (دانش) و جامعه مدنی باشد، باز هم اسلام با آن موافق است، زیرا شریعت در اسلام، بر مبنای مقاصدی چون احترام به زندگی بشری، اخلاقیات، شأن بشر و عدالت بنا شده است. به همین دلیل افراد محافظهکار از سکولاریزم میترسند ولی ترقیخواهان هراسی از آن ندارند. اسلام برای جهان است، یک دین دنیایی است و از این رو امکان سازگاری آن با عرفی شدن وجود دارد.
آیا همه کشورهای مسلمان به یک میزان در روند عرفی شدن اسلام دخیل هستند؟
خیر! در جهان اسلام دو دسته یا گروه هستند. یک دسته محافظهکار و سنتگرا که فکر میکنند سکولاریزم داعیه جدایی دین از زندگی را دارد و ضد دین است و دسته دیگر ترقیخواهان که فکر میکنند فاصله بین اسلام و عرفیشدن خیلی زیاد نیست. در جهان اسلام شما با دو مکتب فکری مواجه هستید که محافظهکاران و سنتگرایان آن را از گذشته خود به ارث بردهاند و مکتب آنها شجاعت و قابلیت کافی برای مبارزه با چالشهای مدرن را ندارد. ما مسلمانان، امروزه به استدلال، حقوق بشر، جامعه مدنی و... نیاز داریم. دین اسلام جدا از زندگی نیست و دامنه آن زندگی دینی و زندگی سیاسی را همزمان دربر میگیرد. دفاع از حقوق و برقراری عدالت در میان عموم مردم، امر مذمومی نیست و لو آنکه نام آن، عرفیسازی باشد.
تعاریف مختلف سکولاریزم، چقدر به معنای اصلی این واژه نزدیک است؟
بعضی سکولاریزم را به معنای تعقل و استدلال فرض میکنند، برخی دیگر هم آن را به معنای شکگرایی، بدبینی و نسبیتگرایی میدانند که به هیچ ارزشی پایبند نیست. اما سکولاریزم در اسلام بر مبنای اصول اخلاقی جهانی و در احترام به شریعت مقدس است و من فکر میکنم میان آن اصول جهانی و شریعت مقدس الزاماً تنافری نیست.
آیا از دیدگاه شریعت اسلامی، سکولاریسم موجه است؟
بله! قابل توجه و توجیه است، چرا که سکولاریزم روی هم رفته با شریعت اسلامی قابل کنترل است. هر اصلی از ارزشهای سکولار که با شریعت اسلامی در تضاد باشد، پذیرفته نخواهد شد. شریعت اسلامی میزانی است که با آن میتوانیم حاصل نتیجه سکولاریزم را کنترل کنیم و نظر به اینکه سکولاریزم دقیقاً برخلاف و متضاد با سنتگرایی یا محافظهکاری است، راه میانه بین این دو، اصلاحطلبی، احیاگری و نوسازی است که آموزههای سنتی را میگیرد و در تفاسیر جدید و منطبق با چالشهای مدرن عرضه میکند. بنابراین، مدرنیته، اصلاحطلبی و احیاگری، جزء مفاهیمی است که در بطن سکولاریسم اسلامی نهفته است.
تجربه سکولاریزم در اسلام و غرب چگونه بوده است؟
در تجربه غرب، سکولاریزم ضددین بود. آنها سعی میکردند دین را به دنیا متصل کنند و این کار غیرممکن بود، چرا که نمیتوانستند از یک طرف کلیسا و از طرف دیگر استدلال و تعقل را با هم داشته باشند، از این رو شکافی بین قدیم و جدید ایجاد کردند: بین دین و سکولاریزم. من این حرکت را یک مدل ادامه نایافتنی مینامم. یعنی اینکه شما میتوانید از سنتهای خود به مدرنیته بروید. در چین و کره مدلی ساختهاند تحت عنوان «قدیم در کنار جدید»: قدیم برای زندگی خصوصی و جدید برای زندگی در اجتماع و زندگی عمومی. اما در جهان اسلام، مدرنیزم از سنت میآید، ضد آن نیست و قرنهاست که «مجتهد» برای مدرنیزه کردن سنت تلاش میکند.
اسلام برای زندگی، برای مردم و برای آگاهی است. بنابراین تجربه غرب متفاوت از تجربه اسلامی است. در تجربه غربی سکولاریسم ضددین است اما در اسلام، سکولاریسم از دین میآید.
کدام رفتارها سبب تقویت سکولاریزم در جهان اسلام میشود؟
اولین عامل، تغییر سیستم آموزشی در مدارس بر مبنای استدلال، آزادی و نه بر مبنای اطاعت و توجیه رژیم سیاسی و نیز تغییر در رویه رسانههای گروهی نظیر رادیو و تلویزیون است که تحت نفوذ حاکمان سیاسی است. آنها نظام آموزشی، رسانهها و... را وابسته به حکومت میکنند و این کار را دشوارتر میکند. بنابراین تنها NGOها باقی میمانند که میتوانند تأثیرگذار باشند و برای دین و زندگی کار کنند.
محافظهکاران و حکومتگران علاقهای به سکولاریزم ندارند، چرا که فرآیند عرفی شدن ممکن است اقتدار آنها (حکومتها) بر رسانهها و نظام آموزشی را تضعیف کند.
متفکران اسلامی و نواندیشان دینی را به چند دسته میتوان تقسیم کرد؟
ما سه نوع متفکر دینی داریم. گروه اول، کسانی هستند که فکر میکنند غرب یک مدل است. آنها به جای پیروی از سنتها، از غرب پیروی و تقلید میکنند. البته این گروه در اقلیت هستند.
گروه دوم، محافظهکاران هستند. آنها از سنتها پیروی و ارزشهای غربی را رد میکنند. از نگاه آنها حفظ سنتها نوع خاصی از حفظ هویت است.
گروه سوم، سعی میکنند نوگرا و نوینکننده باشند. یعنی از سنت به مدرنیته میروند و گاهی این حرکت را از طریق گلچین کردن انجام میدهند، یعنی گزینش بخشی از اندیشه غرب که شبیه سنتهای قدیمی است. البته این روش هم فایدهای نداشته است. ما به یک راهحل چهارم نیاز داریم که سنت را در جای خود داشته باشیم نه اینکه بخشی از آنکه شبیه به غرب است انتخاب کنیم. باید سنت را به طور کامل با توجه به چالشهای جدید شکل دهیم. به کسی نیاز داریم که سنتهای غرب را برگیرد و تاریخچه آن را مطالعه کند اما نه برای تفسیر کردن بلکه برای به شکل یک دانش (آگاهی- بصیرت) درآوردن و آن گاه عرضه کردن آن.
جهان اسلام برای قوت بخشیدن به نقاط ضعف خود و اصلاح آنها به چه مسائلی میبایست توجه کند؟
پلورالیزم، گفتوگو میان مکتبهای مختلف، ایجاد یک برنامه ملی برای فهم چالشهای زمان حاضر، دفاع از آزادی شهروندان، عدالت اجتماعی و وحدت در جهان. نشناختن این مسائل است که ما را تهدید میکند. دفاع از هویتمان و قرار گرفتن در مسیر شناخت و کسب پیشرفت برای اینکه به غرب وابسته نباشیم. ما به یک بسیج همگانی- مثل ایران در زمان انقلاب- نیاز داریم. بنابراین، این موارد یک برنامه است. ما میتوانیم پلورالیزم را در آگاهی یافتن از تفکرات لیبرالیستی، مارکسیستی، اصلاحطلبی، محافظهکاری و... بپذیریم. توجه کنید که در اینجا چارچوب کاری آنها مهم نیست. حتی چارچوب سیاسی آنها هم مهم نیست. نکته حائز اهمیت اجرای این برنامه سیاسی- اجتماعی در واقعیت است و همچنین از میان برداشتن مرزهای حکومتهای اسلامی و تبادل دانشجو است و در دانشگاهها ما با آزادیخواه کردن رژیم سیاسی، با دادن آزادی به شهروندان، با مشروع و قانونیکردن حزبهای اسلامی، سیاسی- برای اینکه به صورت زیرزمینی کار نکنند - وارد گفتوگو شدن با گرایشهای دیگر و با تبدیل شعارها به برنامههای واقعی اجتماعی- سیاسی است که میتوانیم به اسلام کمک کنیم.
در این میان بنیادگرایی چه نقشی خواهد داشت؟
سؤال بسیار خوبی است. ببینید ما در عمل به این برنامهها که اشاره شد تا چه اندازه موفق بودهایم؟ به سرانجام نرساندن و عدم برنامهریزی برای این موارد مهم باعث شد «بنیادگرایی اسلامی» رشد یابد و برای این منظور از ابزارهای خویش استفاده کند. بنیادگرایی اسلامی، همان طور که میدانید تنها ایدئولوژی فعال است که هنوز در فلسطین، عراق، افغانستان، کشمیر و چچن در مبارزه است. بنابراین ممکن است غرب نگاه منفیای به این پدیده داشته باشد- که دارد- اما این مسأله عناصر مثبتی در فرضیه و فلسفه عملی خود دارد، اگرچه سرچشمه آن از سیاست تاریخی محافظهکاری است.
با شناخت این پدیده ما باید بر اصول آزادیخواهی و سیاست درهای باز توجه بیشتری کنیم تا بتوانیم با ایدئولوژیستهای سیاسی وارد گفتوگو شویم.
حال این سؤال پیش میآید که جهان اسلام در رویارویی با غرب و آمریکا چگونه باید عمل کند؟
ما هیچگاه مخالف یا ضد هیچ فرهنگ خارجی و سیاسی نیستیم. ما باید «مدل» را تغییر دهیم. به جای اینکه غرب را یک منبع آگاهی و دانش در نظر بگیریم، میتوانیم آن را یک موضوع مطالعه تلقی کنیم، همان طور که در موارد دیگر این کار را کردهایم. در این صورت، غرب میتواند یک موضوع علم و دانش باشد نه یک مدل برای تمام فرهنگها. ما باید از غربگرایی رها شویم، چراکه غربگرایی یک واکنش بنیادگرایانه در پی خواهد داشت. بنیادگرایی و غربگرایی، کنش و واکنش هستند. ما فرهنگ باشکوه خود را داریم و کاری به غرب نداریم. غرب در حال حاضر یک مدل است که در مدرنیسم تجلی یافته است. بسیاری از فیلسوفان از تنزل غرب صحبت کردهاند (منظورم بحران در علوم اجتماعی و... است). ما در دنیای خود به دنبال جنبشهای اسلامی، اصلاحات اسلامی و نوسازی هستیم و بنابراین نباید از غرب بترسیم. ما باید غرب را خیلی خوب بشناسیم و موضوعی از علوم قرار دهیم اما بدون درگیری و مجادله با آن. همان طور که من سعی دارم این کار را در روش پیروی از فرهنگ و تمدن غرب انجام دهم.
برای آینده بهتر، جهان اسلام چگونه باید از گذشته عبرتآموزی کند؟
ما باید از گذشته علومی، همچون ریاضیات، فیزیک، شیمی، طب، داروشناسی، معدنشناسی، گیاهشناسی و... را فرا بگیریم، همچنین اهمیت تعقل و استدلال و ناسیونالیسم را بیاموزیم. باید از اصول فقه، ایدههای عدالت عمومی را یاد بگیریم.
باید از ابن خلدون تاریخ بیاموزیم. آنچه در حال حاضر کم داریم میتوانیم از گذشته یاد بگیریم. باید بدانیم چرا در گذشته آنها پیروز بودهاند و ما نه، اما نباید به گذشته برگردیم و حال را فراموش کنیم.
دکتر حنفی! به عقیده شما موانع آزاداندیشی دینی در جهان اسلام چیست؟
موانع زیادی هست. اول، سنتگرایی، محافظهکاری و تقلید از گذشته است که جلو حرکت ما را میگیرد. دوم تقلید از غرب و جذب غرب شدن است. ما باید بدانیم که غرب یک تجربه جهان است، نه همه تجربه جهان. سوم این است که با واقعیتها برخورد نمیکنیم بلکه با ایدهها و ایدئولوژیها سروکار داریم. ما واقعیت آزادی، عدالت اجتماعی و اتحاد را در نظر نمیگیریم و هنوز خود را پشت کتابها و تئوریهایمان پنهان میکنیم و شاید چهارم این باشد: رژیمهای سیاسی. چراکه بیشتر آنها تمامیتخواه و انحصارگرا هستند. موانع دیگری مثل بعضی عادتها و رفتارها، ترس، کمبود اعتماد به نفس و... نیز وجود دارند که جلو حرکت اسلام برای پیشرفت را میگیرند.
اصلاحطلبی چگونه میتواند تولدی دیگر برای جهان اسلام باشد؟
اصلاحات در جهان اسلام با سیدجمال شروع شد. اسلام ضداشغالگری از خارج و ستمگری در داخل است. اما بعد از شکست انقلاب در مصر و شاید با اشغال و کودتاهای نظامی و شروع پادشاهی اصلاحات سیدجمال کمتوان و بیرمق شد و این حرکت از سیدجمال به عبده، سپس به رشید رضا و بعد به حسنالبناء و سرانجام به سید قطب- پس از دوران زندان وی- رسید.
به هرحال ما به نوع جدیدی از اصلاحات نیاز داریم. اصلاحاتی با شجاعت بیشتر و دور از تصوف. چرا که اصلاحات، به نیمه راه رسیده و ما میخواهیم اصلاحات خود را به روش اساسیتر ادامه دهیم. اصلاحاتی با استدلال، عدالت عمومی، حقوق بشر، جامعه مدنی، تساوی و فهم بیشتر و همچنین اصلاحاتی متعهد در قبال مبارزاتی که در فلسطین، عراق، چچن و افغانستان درحال وقوع است. ما به اصلاحاتی با ایدههای جدید نیاز داریم.
آیا شما از متفکران و نواندیشان دینی ایران کسی را میشناسید؟
بله! علی شریعتی برای من متفکر بزرگی است. او کسی است که میخواست در سنت تغییرات اساسی ایجاد کند.
او بسیار ترقیخواه و انقلابی بود. شاید در اینجا- ایران- خیلی او را دوست نداشته باشند اما من او را بسیار دوست دارم. من بعضی از نوشتههای انقلابی آیتالله [امام] خمینی و مطهری را دوست دارم. اما هنوز برای من علی شریعتی بزرگترین متفکر ایرانی است که سعی میکرد سنت و مدرنیته را با هم ترکیب کند. او دین را به انقلاب متصل میکرد و در گفتوگو با لیبرالها، مارکسیستها و سکولارها شجاعت بسیاری داشت.
نظرات